دریادریا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

رویا و دریا

خاطره نویسی

1392/6/23 2:28
نویسنده : دریا
435 بازدید
اشتراک گذاری

امشب رفتیم شهر بازی وای چه کیفی داد اولش رفتیم توی صف ماشین برقی خواهر کوچولوم دریا و بابام بیرون از صف نشسته بودن دریا اول با اخم نگاهی به دور و بر کرد و زد زیر گریه طفلکی از سر و صدای ماشین برقی و ترنu و سفینه و... خلاصه مجبور شدیم دریا و بابا رو بفرستیم تو ماشین بشینن بعد با مامانم رفتیم ماشین برقی عالی بود با کسی تصادف نکردیم ولی یه بار با پشت خوردیم به سکو بعدش رفتیم چرخ و فلک تابی اونم خیلی کیف داد بعد نوبت دلفین بود چون تقریبا خلوت بود برامون بردش تا بالا منم روی دم دلفین نشسته بودم که از همه جا بهتر بود بعد می خواستیم بریم سینما پنج بعدی که فهمیدم فیلمشو خودم دارم قبل از این که از شهر بازی بریم یه ذره نگاه سالتو وحشی کردیم خیلی ترسناک بود 4 تا آدم می رفتن سوار می شدن بعد می بردشون تو هوا چند تا چرخ بهشون می زد میومدن پایین دوباره می رفتن بالا دوباره میومدن پایین...بعد از مدتی برگشتیم خونه و این خاطره ی شهر بازی اراک رو نوشتمنیشخندنیشخندنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

بابا
23 شهریور 92 16:29
خوش بگذره


ممنون خيلى خوش گذشت
مثل هیچکس
26 شهریور 92 12:21
خوش بگذره گلم ولی باید از الان خواهر کوچولوت را عادت بدی به شهر بازی تا بابایی مجبور نشه توی ماشین منتظر شما باشه .

سلام خاله دریا از همون اول از سر و صدا می ترسید
mahyar
27 شهریور 92 0:15
جای ما خـــــــالی


هر وقت تونستى بىا با هم برىم دختر داىى جان.
امیرحسین
27 شهریور 92 1:38
از همینجا بهتون خسته نباشید میگم ... حالا کار بجایی رسیده دختر عمه منو تهنا میذارید ... باید خودم بودم میبردمش بازی


واقعا"
مثل هیچکس
16 مهر 92 0:06
عزیزم روز کودک مبارک ایشالا روز پزشک هم بهت تبریک بگیم .


خییییییلی مممممممنننون خاله